از زبان لیدی باگ :
از زبان کت نوار:
هی...چی بگم؟

..لیدی جان منو جولیکا رو کشید بالا وقتی رسیدم بالا موهام کامل جلوی چشمامو گرفت برای همین هم لیدی باگ داشت هر هر میخندیدصدای انگشترم دراومد نفس نفس زنان گفت: کت...خیلی با حال شدی...ببخشی....د!...هارهارهار... میگم چیزه... بیا خشکت کنم الان سرما میخوری

... به نگاهم به جولیکا کرد و گفت تو برو خونت خودتو خشک کن بدو! خدافظ!!! برگشت سمت من موهامو از جلوی چشمام کنار زد و اولین چیزی که دیدم صورت ماهش بود

... یهو یه باد تندی وزید یخ کردم گفتم میشه از این جا بریم؟ لیدی باگ سمت من برگشت ...یهو زبونش بند اومد آروم سرخ شد

...
از زبان لیدی باگ...
هی...وای! نگاش کن! لپاش از سرما سرخ شده دماغش هم همینطور!!! دلم نمیخواست اینو بگم ولی...خیلی کیوت شده!!! کت اول مثل علامت سوال نگاهم کرد

ولی بعد شیطونیش گرفت: مای لیدی؟... چرا سرخ شدی؟؟؟

سریع برگشتم : نخیرم!!!! نشدم!!! لبخندمسخره اش را کشیده تر کرد: تو فک میکنی من کیوتم؟
_نهههه!!!!!
_بگو!!!!! اعتراف کن!!!!
_خفه شوووو!!!!!
_زود باششش!!!!
_خودت برگرد خونهتون!
_
اینو گفتم و به سرعت از اون محل دور شدم و کت احتمالا درمونده رو تنها گذاشتم...تاب خوردم و روی پشت و بوم خونه فرود اومدم : اسباتس آف! تیکی ویژی خورد و از گوشوارم رفت و روی میزم غش کرد با آه ناله گفت ماری؟؟ یه کولوچه می...ماری؟ چرا سرخ شدی؟!

جیغ زدم کولوچه روی میزه !و از اتاق رفتم رو پشت و بوم..

.با خودم فک کردم: کت ... خب اون بارها منو نجات داده و..میدونم دوسم داره...حتی امروز غیرتشو رو خودم دیدم!...ولی...
_اتفاقی افتاده؟
_ها؟ آها! نه...
_چیشده؟ بهم بگو! من تنها کسیم که از زندگی دو گانه تو خبر دارم!
سعی کردم بحثو عوض کنم دستمو بهش نشون دادم: راستی دیدی با دست من چه کردی؟ سوراخ شده هنوزم زخمه!
_خب ببخشید اینکه تقصیر ...داری بحثو عوض میکنی؟ زود باش بگو!!!
با من من گفتم: خب... راستش...امروز...کتو دیدم...
_خب؟
_ ....
_د بگو دیدیگه!
_تیکی؟ کت دوستم داره دیگه؟
_آره خب که چی؟
_داشتم به این فکر میکردم...که ...کت ....خب...
_اوووووو!!!!!
_چی؟ کی؟ اه...بس کن تیکی!
_چند نفر ماری؟ کت...آدرین... لوکا...!؟
_هیچی ولش کن...میرم بخوابم...
_ولی الان تازه غروبه!
_بهت گفتم خستم!!!!خدافظ!
_ام...باشه
رفتم خودمو رو تخت ولو کردم فکر کردم کت ...نه!! نه!!! از فکرش بیا بیرون!!! وای حسابی گیج شدم! اه...
_تق تق؟
ازجام پریدم بلند شدم دیدم آلیاعه! نگاهی به اطراف انداختم ...خدا را شکر تیکی قایم شده بود

...اشاره کردم بیا تو آلیا اومد بالا و گفت چطوری خواب آلو؟ الان که هنوز شب نشده!
_آلیا حوصله تو ندارم! چی میخوای؟
آلیا شو که شد ولی سریع گفت خیلی خوب باشه اومدم یه چیزی بهت نشون بدم..
_بگو!
آلیا سریع گوشیشو در آورد و یه فیلمو پلی کرد...عه عه عه! این که ...توی فیلم صدای کتک کاری میاومد و یه جمعیت تو نشون میداد فیلم بردار جمعو کنار زد تا رسید به...آدرین و لوکا! این فیلم کتک کاری اون دو تاست !!!
_نگاه کن ماری! اینم تویی!
_آره...! کی تو همچین وضعیتی فیلم میگیره؟؟؟
یهو صدای تو دماغی سابرینا به وضوح اومد: کلویی جون! به نظرت خوب فیلم گرفتم؟
_اوه... معلوم شد کی گرفته...
رسید به اون قسمتی که لوکا آدرینو گرفت جلوی کاتاکلیسم و ...جیغ زدم خاموشش کن!
_ولی...
_خاموشش کن!!!
آلیا با دست پاچگی خاموشش کرد: ماری؟تو خوبی؟
_الان این همه راه اومدی این فیلمو نشونم بدی اعصابمو بهم بریزی؟
_ا...نه! گوش کن!
با دست چونمو که میلرزید رو بالا آورد...اشکامو که دید بغلم کرد و گفت ببخشید من...
_چی میخواستی بهم بگی؟
_او..آهان باشه...پس خوب گوش کن..
نفس عمیققییی کشید و گفت: ماری یادته که امروز لوکا و آدرین با هم درگیر شدن؟
_آره خوب
_تازه بعدش هم جولیکا اکومایی شد ...تو میدونی که لوکا دوست داره؟
_خوب معلومه!
_و میدونی که آدرین بخاطر تو دعوا کرد؟
از جا پریدم: چی؟؟؟
_آره! حالا این جارو ببین.
دوباره گوشیشو در آورد
_ترو خدا اون فیلم رو دوباره نزار!
_میزنم جلو!
_اه...باشه
دوباره همون فیلم رو پلیه کرد و زد جلو تا جایی که کاتاکلیسم به سمت آدرین شلیک کرد.. مو به تنم سیخ شد..

یهو دیدم من پریدم و نجاتشون دادم! چی؟ واستا ! پس چرا یادم نیست؟ آلیا چشمکی زد و گفت اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر شجاع باشی

... من پریدمو هر دو رو نجات دادم و من و آدرین بی هوش شدیم لوکا با خشم بلند شد و به من که آدرینو بغل کردم نگاه کرد... وای! من آدرینو بغل کردم؟ لپام داغ شد.

..لوکا پاشد و عصبانی از اون جا دور شد...ولی با یه چادر با عکس جگد استون و راک اند رول گذاشت رو ما دو تا و رفت...داشتم شاخ در میآوردم! آلیا گوشیشو خاموش کرد و گفت مرینت ما باید ته توی این قضیه رو در بیاریم!
_ کدوم قضیه؟
گفت همین اکومایی شدن یه دختر و دیونه شدن یه برادر نسبتن آرومش تو یه روز! دعوای پسر مظلومیمثل آدرین! راستم میگفت! گفتم تازه! لوکا اول با آدرین دعوا کرد ولی الان از اون محافظت کرده!
_دقیقا!
ادامه داد شرط میبندم الان از آدرین بدت میاد نه؟

یاد حرفای آدرین تو دستای کاتاکلیسم افتادم...یاد گریش..یاد بغل طولانیمون.. با سرخی گفتم: نه!
_تو دیگه کی هستی!
_همین؟
_نه یه چیز دیگه هم هست!
رفت تو اینیستا گرامش و پیج لایلا رو باز کرد ... لایلا یه عکس از خودش گذاشته بود که تو سواحل قناری نشتسه و گفته به زودی بر میگردم دوستان ! دروغگو ! شرط میبندم الان نشسته تو خونه و داره گیم بازی میکنه!

آلیا کامنتهارو باز کرد و به یه کامنت اشاره کرد میون این همه کامنت به سلامتی و امید وارم به زودی ببینمت یه کامنت بود که نوشته بود امید وارم هرگز نبینمت لایلا راسی! شاخ در آوردم!

: این کیه؟ آلیا گفت لوکاعه!
_چی؟ لوکا؟
آره حالا اینجارو ببین!
ادامش لایلا جواب داده بود منم همینطور جناب لوکا کافین!!! لوکا هم گفته: پسرای عزیز گول این شیاد و نخورید! دارم برات خانم راسی! اونم جواب داد منم همینطور... لوکا هم دیگه چیزی کامنت نکرده بود..آلیا بر گشت و گفت لایلا گفته فردا میاد مدرسه! اگه بیاد احتمالا دوباره دعوا میشه!

گفتم آره ما باید ته توی این قضیه را در بیاریم! پوند ایت!

و مشتمو جلو بردم! آلیا گفت پوند وات؟ دستپاچه گفتم هیچی همون بزن قدش!

اوف..

...
از زبان لوکا:
نشسته بودمو داشتم با عصبانیت گیتار میزدم!

جولیکا با حوله از تو حموم اومد بیرون و داد زد چته؟ گیتار پاره شد! پوف...آدرینه ....! (فحش داد سانسور کردم بیتربیت!) دارم براش ! گیتارمو پرت کردم به گوشه و آهنگی رو که برای مرینت نوشته بودمو تکمیل کردمو دو بار خوندم یعنی خوب شده؟ خوشش میاد؟

با خودم گفتم همین فردا پوزتو به خاک میمالم آدرین اگرست !... اونوقت میفهمیکه مرینت مال منه!...
از زبان آدرین لباسای خیسمو عوض کردم لباس خیسا رو دادم ناتالی ببره بشوره...(رو نیست که!) روی تخت ولو شدم!پلگ با دهن پر گفت(ای توهم بترکه شیکمت! شیکم نیست که! سیاه چالست!

)چیشده؟ باز داری به لیدیت فکر میکنی؟
آهی کشیدم که یعنی آره... یهو سکوتو شیکستم: پلگ! میگم به نظرت مای لیدی از من خوشش میاد؟
_اصلا ! ازت متنفره!
برگشتم و عین جغد نگاش کردم
_چیه؟
آهی کشیدم: هیچی... امروز یه طوری نگاهم کرد... دلم ضعف رفت!

پلگ گفت الکی فکر و خیال نکن اون گفته یکی دیگه رو دوست داره! و رفت پایه کامپیوترم... گفتم ولی شاید بتونم نظرشو عوض کنم...
_اون که بهت گفت یکی دیگه رو دوست داره چرا بیخیالش نمیشی؟
_اما..
_یا کممبر مقدس!!!!
با جیغ پلگ از جا پریدم با نگرانی گفتم: چیشده پلگ؟
_بیا این جارو ببین! گند زدن به اسم اگرست!
_چییی؟؟؟؟
سراسیمه از تخت خودمو پرت کردم پایین و دویدم به طرف کامپیوترم! وای!!! کی این فیلم گرفته؟ چقدرم لایک خورده!!!

فیلم دعوای من و لوکاس پلگ گفت میخوای بریم کامنتا رو بخونیم؟
_مارینت چی؟
_فردا از دلش در میارم!
_چطوری؟
_با یه سوپرایز!
_لوکا چی؟
_خب ...لازم باشه بازم میکوبم تو دهنش!
_اها..بعد لیدی باگ چی؟
آهی کشیدم : نمیزارم بفهمه که من کیم
_آورین...بعد اگه بابات این فیلمو دیده باشه چی؟
_خود کشی میکنم!
پلگ با حالت متفرانهای گفت: میدونی

.... من پنیر میخوام!

( الهی کارد بخوره به اون شیکمت! نسل کممبر و از بین بردی تو!) ...
از زبان سوم شخص:
ناتالی قهوه درست کرد و برای گابریل که روی مبل نشسته بود برد..ناتالی همون طوری که قهوه رو هم میزد گفت: شما امروز خیلی عجیب رفتار کردین چیزی شده؟ گابریل لبخند زد : داشتم به حرف تو فکر میکردم...میدونی که چند روز دیگه ولنتایمه؟ ناتالی سری تکون داد که یعنی بعله گابریل خندهای کرد : و گفت به لطف یه دختر عزیز از لیدی باگ و کت نوار آتو گرفتم!

...
_اون دختر کیه؟

...
تمام شد!!! نظر بدید حتما!
تیکهای از قسمت آینده!
_ تو واقعا کی هستی؟
_دشمن دشمنت!
اگه زیاد نظر بدین احتمالا ضد حالی نزنم!
راستی یه سوال لوکا و آدرین قراره که به شکل جنجالی ای برای مرینت آهنگ بخونن! نظرسنجی:
1_ایرانی باشه؟
2_اینگلیسی باشه؟
و
اگه اینگلیسی زیرنویس فارسی داشته باشه یا نه؟
یادتون نره 20 تا نظرها! '-'
تا پس فردا یعنی سه شنبه 20/12/98 نظرات آهنگ گرفته میشه بعد از اون حساب نیست '-'
باگ اوت!