loading...

miraculous ladybug

Content extracted from http://miraculous-ladybug.mihanblog.com/rss.aspx?1739608212

بازدید : 2079
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 13:43
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

پنجشنبه 8 اسفند 1398 05:00 ب.ظ

نویسنده: یکتا
miraculous ladybug
چند تا چیز میز +سرگرمی‌توی ادامه مطلبه
اول ادیت‌ها
miraculous ladybug
miraculous ladybug

حالا جوایز

عکس‌های آدرینتی

miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug

حالا ماریکتی

miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug

حالا سرگرمی‌ها

miraculous ladybug

سرگرمی‌دوم یکم جالب تره

یکی از گذینه‌های زیر رو به من بگید و من چند تا گذینه دیگه بهتون میدم و همین طور ادامه پیدا می‌کنه تا شخصیت یه داستان پر پیچ و خم بشید.

توی پاریس زندگی می‌کنید. به یه مدرسه جدید رفتید و می‌خواید دوست پیدا کنید. سمت کی میرید؟

1. یه دختری که نشسته روی صندلی و داره ناخوناش رو لاک می‌زنه

2. دو تا دختر که دارن با هم حرف می‌زنن

3. دو تا دختر که دارن با هم آهنگ گوش میدن

نظرات :نظرات
آخرین ویرایش:پنجشنبه 8 اسفند 1398 06:56 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 2049
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 1:48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

چهارشنبه 7 اسفند 1398 10:27 ب.ظ

نویسنده: ♡ Aynaz♡

بچه‌ها میهن بلاگ این روزا چشه؟

باور کنید

من از ساعت ۳ دارم عکس اپلود میکنم بزارم تا ۹ شب

باور کنید

دیگه سرم درد میکنه

هی میزد خطا خطا

دسترسی امکان پذیر نیست

تا دوتا پست بزارم

جوونم در اومد

خب حالا این عکسارو هم ببینید

miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug

شاید یه پست دیگه گذاشتم

اگه نذاشنم شبتون بخیر=)♡♡♡

miraculous ladybug

نظرات :نظرات
آخرین ویرایش:چهارشنبه 7 اسفند 1398 10:40 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 468
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 1:48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

چهارشنبه 7 اسفند 1398 10:02 ب.ظ

نویسنده: ♪Ayana♪孤独なメロディー
miraculous ladybug
:)
New comic coming soon
miraculous ladybug

راستی دوستان به درخواست شما من میخوام که هر کمیکی که قسمت جدیدشو میذارم یه اهنگم تهش بذارم که حس و حال بیشتری به کسی که داره میخونه القا کنه....پس خواهشمندم اهنگ مورد پسندتون ( که توش چیزای بد ندارهههه! )

و برام تو کامنتا بگید تا با توجه به اینکه کمیک‌ها چیجورین ، من بررسی کنم و بذارم اهنگتون و حتما نام کسی که پیشنهاد داده و هم درج میکنم (((:

البته خودمم چند تا اهنگ دارم که بزودی کنار کمیکا میذارم....

و اینکهههه اهان!

فردا چه کمیکی بذارم؟

کامنت بدید لطفا لطفا! ممنونم miraculous ladybug

نظرات :نظرات
آخرین ویرایش:چهارشنبه 7 اسفند 1398 10:10 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 2995
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 1:48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

چهارشنبه 7 اسفند 1398 09:15 ب.ظ

نویسنده: ♡ Aynaz♡
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug
miraculous ladybug

نظرات :نظرات
آخرین ویرایش:چهارشنبه 7 اسفند 1398 09:38 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 1378
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 13:19
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

چهارشنبه 7 اسفند 1398 12:35 ق.ظ

نویسنده: ♡Lady merinette♡
miraculous ladybug
miraculous ladybug
ای خدا من عاشق این عکسممممممممممم miraculous ladybug

اهم اهم

سلام miraculous ladybug

حالتون چطوره ؟؟؟

انشاءالله که خوبید ؟

اومدم یکم انرژی مثبت دهم یکم حال بیآید

میبینید چه خوبم miraculous ladybug

خب بنده مدرسه ام تا بعد عید تعطیله

خودمم که تحریم تمومه

مامانم برام ۱۰ گیگابایت نت خریده

دیگه توپ توپم miraculous ladybug

حالا نی نای نای

راستی داستان زندگی شیرین رو تو وب فنفیک گلصا ادامه میزارم

خب تا مغزتون رو نپخته با نوشابه بخورم برم ادامه miraculous ladybug

فقط به نظرتون یه چیزی عجیب نیس؟؟؟

وجی امروز نیومد miraculous ladybug

* بهار گمشو ادامهههههههههههه*

ای بابا خدایا وقتی داشتی شانس رو تقسیم میکردی من کدوم گوری بودم که وجی افتاد به من miraculous ladybug
بیا اینقدر زر زدم یادم رفت کجاس داستان بودم miraculous ladybug
آهان یادم اومد miraculous ladybug

من : باشه

به سمت خونه حرکت کردیم

یهو گوشیم زنگ خورد

حلوای من پرتیه ( جواب بدهه )

نه خفم میکنه ( نمیزارم تو جواب بده ) باش

دکمه اتصال رو زدم

آلیا : به به مری خانم رفتی مدل شدی مارو فراموش کردی

من : نع الی جون عزیزم امروز سرما خورده بودم حالم خوب نبود وگرنه بهت زنگ میزدم

آلیا : بوگو ببینم چه خبرا ؟؟

من : خبر که زیاده .. فردا بیا خونه آدرس رو از مریدا بگیر

آلیا : باش پس میبوسمت خداحافظ

من : خداسعدی

قطع کردم

مرسی بهی جون نذاشتی دارم بزنه ( بله گلم کسی جز من حق نداره دارت بزنه ) بد جنس miraculous ladybug( شوخی کردم دخی قهر نکن ) به یه شرط
( چی ؟؟ ) امشب بهم ایسپک بدی miraculous ladybug( هعی ...آخه تو نخوری کی بخوره ... باشه ) عاشقتمممممم ( گمشوو من صاحاب دارم ) استغفرالله از تو بعیده ( منحرفی فک نکن که با کفش قرمز مهرا میام برات تارا رو میگم ) آها پس بوگو

یهو با صدای ادرین به خودم اومدم : مرینتتتتتتت چرا تو هپروتییی؟؟؟

من :‌هان؟؟

آدرین : چند بار صدات کردم چرا جواب نمیدی ؟؟

من : هیچی ( بیا آدرینم فهمید خود درگیری داری خدا شفا بده ) ببند miraculous ladybug( miraculous ladybug) هعی روزگار ......

تا خونه نه من نه آدرین حرف نزدیم

شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاق

لباسم رو عوض کردم و رو مبل لم دادم

ببخشید دیگه پارت هم کم بود

نظرات :Čòmmèñţţ
برچسب‌ها: حقیقت عشق|
دنبالکها: وب فروزن داستانی| وب فروزن|
آخرین ویرایش:چهارشنبه 7 اسفند 1398 01:07 ق.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 1802
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 13:19
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

سه شنبه 6 اسفند 1398 10:17 ب.ظ

نویسنده: Lida elsa
سلام به همگی چند تا عکس جالب ببینیم
miraculous ladybug

مستر فو اینجا مستر فو آنجا مستر فو همه جا

miraculous ladybug

آلیا لحیف و مرینت اگراست

miraculous ladybug

این مرد توی برنامهfood networkخیلی شبیه گبریله

miraculous ladybug

تیکی با لباس‌های مختلف

miraculous ladybug

آفرین دستش درد نکنه این شد میراکس

miraculous ladybug

اگه جعبه پایین رو داشتید باهاش چیکار می‌کردید؟

miraculous ladybug

مواظب سلامتیتون روحیتون و خودتون باشید.

کامنت نشه فراموش

نظرات :نظرات
آخرین ویرایش:سه شنبه 6 اسفند 1398 10:27 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 4358
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 13:19
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

سه شنبه 6 اسفند 1398 10:06 ب.ظ

نویسنده: ♡parmis♡
سلام سلام ^_^

دوباره اومدم

پارت اول دریای عشق رو آوردم

از Lida elsa جونم به خاطر پوستر قشنگی که درست کرد خیلی ممنونم

در ضمن من برای هر پستی که میزارم 10 تا نظر می‌خوام

اینم چند تا لحظه شکار

اینا فقط برای یه قسمته

miraculous ladybug

فقط این یکی

miraculous ladybug
miraculous ladybug

مرینت *

مامان : پاشو دخترم دیرت میشه‌ها ساعت هشت صبحه

مرینت : چی؟ پس چرا زودتر بیدارم نکردی؟ وای نه مدرسم دیر شد

سریع آماده شدم و اومدم طبقه‌ی پایین تا صبحونه بخورم که یه نگاه به ساعت کردم بعد یه نگاه به مامانم

مرینت : ساعت هفت و نیمه؟

مامان : اممممم گفتم امروز یکم زودتر بری مدرسه

( منم همین مشکلو با مامانم دارم )

وقتی صبحونمو خوردم از مامان و بابام خداحافظی کردم و رفتم سمت مدرسه که آلیا رو دیدم

آلیا : چی شده امروز زود اومدی مدرسه؟

مرینت : بلد نیستی سلام بدی؟

آلیا : سلام

مرینت : سلام

وقتی بهش حقه‌ی مامانمو گفتم زد زیر خنده

مرینت : چیه اصلا هم خنده نداره

آلیا : به نظر من که خنده داشت مامانت...

تا اومد حرف بزنه زنگ خورد

رفتیم تو کلاس

خانم بوستیه دو دقیقه بعد اومد

خانم بوستیه : بچه‌ها قبل از این که درسو شروع کنیم گفتم یه مطلبی رو باهاتون در میون بزارم.آقای دموکلیس یه اردو برای بچه‌های مدرسه ترتیب داده. ولی این دفعه فرق میکنه. شما باید بگید که کجا بریم

بعد روی تخته مکان‌هایی رو که می‌تونستیم از بین اونا انتخاب کنیم رو نوشت

از اون پنج تا مکان یک دونشو باید انتخاب میکردیم و به خانم بوستیه میگفتیم

رای اکثریت با مارسی بود

مرینت : آخ جون قراره بریم مارسی

آلیا زیر لب با خودش میگفت : خب چون پنج ساعت تو راهیم باید ده تا پاوربانک با خودم بیارم توی ساحل هشت تا و... (پاوربانک همون چیزیه که وقتی پریز دم دستت نیست تا با شارژر گوشیتو شارژ کنی ازش استفاده میکنی)

مرینت : آلیا خوبی؟ :/ کلا دو روز میمونیم‌ها

آلیا : خب توی این دو روز گوشیم باید روشن باشه

مرینت : بیچاره گوشیت

*****************************************************

زنگ خورد و رفتیم خونه

به مامانم ماجرای اردو رو گفتم و اونم با کمال میل قبول کرد.

یه لحظه احساس کردم خوشحاله که برای دو روز از شر من خلاص میشه.

رفتم بالا توی اتاقم تا وسایلمو جمع کنم که یکی به موبایلم زنگ زد

مرینت : عجیبه شمارش ناشناسه

گوشی رو برداشتم : الو؟...

ادامش بمونه واسه فردا

توجه داشته باشید که معجزه گر‌ها رو وسط داستان میارم

ببخشید اگه کم بود

نظرات :کامنتای خوشگلتون
آخرین ویرایش:سه شنبه 6 اسفند 1398 10:19 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 1050
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 0:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

سه شنبه 6 اسفند 1398 09:12 ب.ظ

نویسنده: یکتا
miraculous ladybug

یه آهنگ که به داستان مربوطه توی دنبالکه

miraculous ladybug

*مرینت*

شاید...شاید از اونجا رد شده و من ندیدمش. حتما همینه.

*آدرین*

همین طور به شیشه می‌کوبم اما هیچ کس صدام و نمیشنوه. یک دفعه از جام می‌پرم. من چرا روی تختمم؟ یعنی...یعنی همش یه خواب بود؟ امکان نداره. اون خیلی واقعی بود. سرم رو می‌چرخونم و ناتالی رو می‌بینم. یک دفعه میگه: آدرین! مدرستون دیر میشه.

به انگشتم نگاه می‌کنم و میراکلس رو می‌بینم. حالا فقط باید مرینت رو ببینم تا مطمئن بشم که همش یه خواب بوده. اما این غیر ممکنه. امیدوارم غیر ممکن ، ممکن بشه.

نزدیک مدرسه...

توی ماشین نشستم و بیرون رو نگاه می‌کنم که یک دفعه ماشین می‌ایسته و منم پیاده میشم. از پله‌ها بالا میرم که یکی از دور صدام می‌کنه. سرم رو بر می‌گردونم که مرینت رو می‌بینم که داره بدو بدو میاد به سمتم. انگار دنیا رو بهم دادن. این که همه اون اطفاقات فقط یه خواب مسخره بوده ، آروم می‌کنه. میاد و جلوم می‌ایسته. من خوش حالم اما مرینت خیلی خوش حال به نظر نمیاد. یک دفعه سرش رو بالا می‌گیره و میگه: من...من متأسفم...بابت اون روز. نباید اون طوری رفتار می‌کردم.(دستاش رو روی صورتش میذاره)منو ببخش.

دستاش رو دا دستار از روی صورتش بر می‌دارم: اشکالی نداره مرینت.(سرش رو پایین میندازه) منم یه معذرت خواهی بهت بدهکارم. اون روز خیلی ناراحت بودم که تو اون کار رو به خواطر من کردی. تو واقعا دختر خوبی هستی و هیچکس دوست نداره خودتو این طوری کوچیک کنی.

با هم میریم داخل مدرسه.

غروب...

روی میزم نشستم و دارم تکالیفم رو انجام میدم که پلک با دهن پر از پنیر میگه: اون جارو نگاه کن بچه جون.

رد انگشتش رو می‌بینم و یه شرور رو می‌بینم که داره توی خیابون به مردم آسیب میزنه.

_پنجه‌ها بیرون!

پس از شکست دادن شرور با کلی درد سر...

نزدیک شبه. یک دفعه لیدی باگ میگه:‌‌‌ای کت!

با تعجب سرم رو می‌چرخونم که میگه: تا اون خونه باهات مسابقه میدم.

لبخند می‌زنم: قبوله.

جفتمون خیز بر می‌داریم.

لیدی باگ: سه...دو...یک...رو(کلمه‌‌‌ای که توی مسابقه دو به جای حرکت یا شروع میگن)

همین طور می‌دویم و می‌دویم که به اون خونه می‌رسیم. با هم رسیدیم. یک دفعه انگشترم صدا میده و منم خداحافظی که لیدی باگ میگه: فردا وقت داری؟

_امم...چطور؟

+فردا وقتم آزاد بود. گفتم اگه تو هم وقت داری بریم یه دویری بزنیم.

الان لیدی باگ اینو گفت؟

_ خب...چی بگم؟ چرا که نه؟^_^

+فردا ساعت6 خوبه؟

_ باشه. فردا می‌بینمت.

و میرم.

*لیدی باگ*

احساس می‌کنم که کت نوار...مهربونه.(-__-) دوست دارم بهش یه فرصت بدم.

نظرات :نظرات
دنبالکها: برای گوش دادن به آهنگ اینجا کلیک کن|
آخرین ویرایش:سه شنبه 6 اسفند 1398 09:54 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 908
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 0:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

سه شنبه 6 اسفند 1398 09:07 ب.ظ

نویسنده: Lida elsa
سلام به همگی چند تا عکس جالب ببینیم
miraculous ladybug

مستر فو اینجا مستر فو آنجا مستر فو همه جا

آلیا لحیف و مرینت اگراست

miraculous ladybug

 این مرد توی برنامهfood networkخیلی شبیه گبریله

miraculous ladybug

تیکی با لباس‌های مختلف

miraculous ladybug

آفرین دستش درد نکنه این شد میراکس

miraculous ladybug

اگه جعبه پایین رو داشتید باهاش چیکار می‌کردید؟

miraculous ladybug

مواظب سلامتیتون روحیتون و خودتون باشید.

کامنت نشه فراموش

miraculous ladybug

نظرات :نظرات
آخرین ویرایش:سه شنبه 6 اسفند 1398 10:09 ب.ظ

miraculous ladybug

تعداد صفحات : 10

آمار سایت
  • کل مطالب : 109
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 30
  • بازدید کننده امروز : 29
  • باردید دیروز : 14
  • بازدید کننده دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 324
  • بازدید ماه : 759
  • بازدید سال : 2184
  • بازدید کلی : 155166
  • کدهای اختصاصی