loading...

miraculous ladybug

چهارشنبه 7 اسفند 1398 12:35 ق.ظ نویسنده: ♡Lady merinette♡ ای خدا من عاشق این عکسممممممممممماهم اهم سلام حالتون چطوره ؟؟؟انشاءالله که خوبید ؟اومدم یکم انرژی مثبت...

بازدید : 1391
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 13:19
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

چهارشنبه 7 اسفند 1398 12:35 ق.ظ

نویسنده: ♡Lady merinette♡
miraculous ladybug
miraculous ladybug
ای خدا من عاشق این عکسممممممممممم miraculous ladybug

اهم اهم

سلام miraculous ladybug

حالتون چطوره ؟؟؟

انشاءالله که خوبید ؟

اومدم یکم انرژی مثبت دهم یکم حال بیآید

میبینید چه خوبم miraculous ladybug

خب بنده مدرسه ام تا بعد عید تعطیله

خودمم که تحریم تمومه

مامانم برام ۱۰ گیگابایت نت خریده

دیگه توپ توپم miraculous ladybug

حالا نی نای نای

راستی داستان زندگی شیرین رو تو وب فنفیک گلصا ادامه میزارم

خب تا مغزتون رو نپخته با نوشابه بخورم برم ادامه miraculous ladybug

فقط به نظرتون یه چیزی عجیب نیس؟؟؟

وجی امروز نیومد miraculous ladybug

* بهار گمشو ادامهههههههههههه*

ای بابا خدایا وقتی داشتی شانس رو تقسیم میکردی من کدوم گوری بودم که وجی افتاد به من miraculous ladybug
بیا اینقدر زر زدم یادم رفت کجاس داستان بودم miraculous ladybug
آهان یادم اومد miraculous ladybug

من : باشه

به سمت خونه حرکت کردیم

یهو گوشیم زنگ خورد

حلوای من پرتیه ( جواب بدهه )

نه خفم میکنه ( نمیزارم تو جواب بده ) باش

دکمه اتصال رو زدم

آلیا : به به مری خانم رفتی مدل شدی مارو فراموش کردی

من : نع الی جون عزیزم امروز سرما خورده بودم حالم خوب نبود وگرنه بهت زنگ میزدم

آلیا : بوگو ببینم چه خبرا ؟؟

من : خبر که زیاده .. فردا بیا خونه آدرس رو از مریدا بگیر

آلیا : باش پس میبوسمت خداحافظ

من : خداسعدی

قطع کردم

مرسی بهی جون نذاشتی دارم بزنه ( بله گلم کسی جز من حق نداره دارت بزنه ) بد جنس miraculous ladybug( شوخی کردم دخی قهر نکن ) به یه شرط
( چی ؟؟ ) امشب بهم ایسپک بدی miraculous ladybug( هعی ...آخه تو نخوری کی بخوره ... باشه ) عاشقتمممممم ( گمشوو من صاحاب دارم ) استغفرالله از تو بعیده ( منحرفی فک نکن که با کفش قرمز مهرا میام برات تارا رو میگم ) آها پس بوگو

یهو با صدای ادرین به خودم اومدم : مرینتتتتتتت چرا تو هپروتییی؟؟؟

من :‌هان؟؟

آدرین : چند بار صدات کردم چرا جواب نمیدی ؟؟

من : هیچی ( بیا آدرینم فهمید خود درگیری داری خدا شفا بده ) ببند miraculous ladybug( miraculous ladybug) هعی روزگار ......

تا خونه نه من نه آدرین حرف نزدیم

شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاق

لباسم رو عوض کردم و رو مبل لم دادم

ببخشید دیگه پارت هم کم بود

نظرات :Čòmmèñţţ
برچسب‌ها: حقیقت عشق|
دنبالکها: وب فروزن داستانی| وب فروزن|
آخرین ویرایش:چهارشنبه 7 اسفند 1398 01:07 ق.ظ

miraculous ladybug

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 10

آمار سایت
  • کل مطالب : 109
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 239
  • بازدید کننده امروز : 116
  • باردید دیروز : 175
  • بازدید کننده دیروز : 95
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 747
  • بازدید ماه : 892
  • بازدید سال : 4201
  • بازدید کلی : 157183
  • کدهای اختصاصی