چهارشنبه 7 اسفند 1398 12:35 ق.ظ


اهم اهم

حالتون چطوره ؟؟؟
انشاءالله که خوبید ؟
اومدم یکم انرژی مثبت دهم یکم حال بیآید

خب بنده مدرسه ام تا بعد عید تعطیله
خودمم که تحریم تمومه
مامانم برام ۱۰ گیگابایت نت خریده

حالا نی نای نای
راستی داستان زندگی شیرین رو تو وب فنفیک گلصا ادامه میزارم

فقط به نظرتون یه چیزی عجیب نیس؟؟؟

* بهار گمشو ادامهههههههههههه*



من : باشه
به سمت خونه حرکت کردیم
یهو گوشیم زنگ خورد
حلوای من پرتیه ( جواب بدهه )
نه خفم میکنه ( نمیزارم تو جواب بده ) باش
دکمه اتصال رو زدم
آلیا : به به مری خانم رفتی مدل شدی مارو فراموش کردی
من : نع الی جون عزیزم امروز سرما خورده بودم حالم خوب نبود وگرنه بهت زنگ میزدم
آلیا : بوگو ببینم چه خبرا ؟؟
من : خبر که زیاده .. فردا بیا خونه آدرس رو از مریدا بگیر
آلیا : باش پس میبوسمت خداحافظ
من : خداسعدی
قطع کردم


یهو با صدای ادرین به خودم اومدم : مرینتتتتتتت چرا تو هپروتییی؟؟؟
من :هان؟؟
آدرین : چند بار صدات کردم چرا جواب نمیدی ؟؟


تا خونه نه من نه آدرین حرف نزدیم
شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاق
لباسم رو عوض کردم و رو مبل لم دادم
ببخشید دیگه پارت هم کم بود
نظرات :Čòmmèñţţ
برچسبها:
حقیقت عشق|
دنبالکها:
وب فروزن داستانی|
وب فروزن|
آخرین ویرایش:چهارشنبه 7 اسفند 1398 01:07 ق.ظ
