loading...

miraculous ladybug

Content extracted from http://miraculous-ladybug.mihanblog.com/rss.aspx?1742449813

بازدید : 2806
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 19:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

پنجشنبه 22 اسفند 1398 04:52 ب.ظ

نویسنده این مطلب: Katrin1
miraculous ladybug سلام دوستان عزیز

ممنونم از کامنتاتون

۱۰۰ پستی شدن مای لیدی رو هم همچنان تبریک میگم

انشالله ۱۰۰۰ پسته بشی miraculous ladybug

خوب عزیزان جمله بسازید

با توجه به چیزی که تو عکس ذکر شده

به جای لایکتون هم رقم اخر شارژو بزنین

امید وارم دوس داشته باشین

miraculous ladybug miraculous ladybug

روزتون ماریکتی

دیدگاه :جملتو بنویس
آخرین ویرایش:پنجشنبه 22 اسفند 1398 04:56 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 937
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 19:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug
miraculous ladybug miraculous ladybug miraculous ladybug

آمار وبلاگ

کل بازدید:
بازدیدامروز :
بازدیددیروز :
بازدیداین ماه :
بازدیدماه قبل :
تعدادنویسندگان :
تعدادکل مطالب :
آخرین بازدید :
آخرین بروزرسانی :
miraculous ladybug miraculous ladybug miraculous ladybug

بازدید : 1575
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 19:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

پنجشنبه 22 اسفند 1398 03:39 ب.ظ

نویسنده این مطلب: یکتا
miraculous ladybug miraculous ladybug

محکم بغلش میکنم و گریه می‌کنم. آخه چرا این طوری شد؟ کت به خاطر من مرد. به خاطر ترس من و شجاعت خودش مرد. این همه خودشو به آب و آتیش زد تا من بهش بگم: دوست دارم. سرم رو بالا میارم و به کت نوار نگاه می‌کنم: همینو میخوای؟ اگه اینو بگم چشماتو باز می‌کنی؟ دوست دارم. خیلی هم دوست دارم. حالا چشماتو باز کن. منو تنها نذار. من به دَرَک ، خانوادت چی؟ نمیگی دق می‌کنن؟

یه دفعه یادم میفته که از میراکلس لیدی باگ استفاده نکردم. با ذوق از جام بلند میشم و برگه رو پرت می‌کنم و از اعماق وجودم داد می‌زنم: میراکلس لیدی باگ!

من و اون دختر کوچولو امیدوارانه به کت نوار چشم میدوزیم اما اطفاقی نمیفته. دوباره اشک توی چشمام جمع میشه. بیشتر از قبل. دختره با صدای بغض آلودش میگه: پس...چرا...بلند...نمی...شه؟

به کت نوار نگاه می‌کنم و دوباره اشک توی چشمام جمع میشه. یه دفعه چشماش باز میشه. قلبم شروع به کوبیدن می‌کنه. از جاش بلند میشه و میشینه: شما دوتا چرا گریه میکنید؟

نمی‌تونم جلوی خودمو بگیرم. میرم جلو و محکم بغلش میکنم.

*کت نوار*

لیدی باگ محکم بغلم می‌کنه. خیلی شکه شدم.

-لیدی...

بر می‌گرده و گونم رو می‌بوسه و دوباره محکم بغلم و می‌کنه و تند تند زمزمه می‌کنه: دوست دارم! دوست دارم! دوست دارم!

صورتم داغ شده. احتمالا الان سرخ شدم. آروم دستام رو روی کمرش میذارم: ح...حالت خوبه؟

+عالیم!

به شدت شکه شدم. لیدی باگ چرا این طوری می‌کنه؟ اون دختره هم همین طور با ذوق نگام میکنه:/ اینا چِشونه؟ یه دفعه صدای گوشواره لیدی باگ بلند میشه.

+اممم...من باید برم. خیلی خوشحال شدم که حالت خوبه.

و دوباره گونم رو می‌بوسه. اون دختره میاد و بغلم می‌کنه و با لیدی باگ میره. دستم رو روی گونم میذارم و همین طور با صورت داغ(سرخ)بهشون نگاه می‌کنم.

*لیدی باگ*

باورم نمیشه اون کارا رو کردم. من چرا وقتی ذوق می‌کنم یا خیلی ناراحتم کلا کنترل خودمو از دست میدم:/

همین طور می‌دوم که یه صدایی جیغ میزنه: کالاراتارااا!

چی چی؟ یه دفعه دختره داد میزنه: ماماااااان!

آها فهمیدم! اونی که داشت جیغ میزد مامان اون دختره بود. میرم پایین و دختره رو میذارم روی زمین. میگم: اسمت چیه؟

+کالاراتارا!

_ کالا...چی؟

+شما بگو کِیرا.

_ خب...کِیرا...وقتی که شرور بودی شنیدم که خیلی قشنگ شعر می‌خوندی...یه دختری رو می‌شناسم که به شدت به کمکت نیاز داره. میشه شمارشو بهت بدم تا با هم در ارتباط باشید؟

به مامانش نگاه می‌کنه و مامانش هم قبول کرد. شماره خودمو براش توی یه کاغذ که همراه مامانش بود نوشتم: بهش زنگ بزن. منم بهش خبر میدم که شکه نشه. راستی چند سالته؟

+یازده!

لبخند می‌زنم و میرم. توی راه به تنها چیزی که فکر می‌کنم حرکاتم جلوی کت نواره. آخه من چغدر ضایعم:/ آه!

روز بعد...

برای اولین بار صبح زود بیدار شدم رفتم پایین. داره برف میاد. وسایلمو جمع می‌کنم تا برم مدرسه که آلیا زنگ میزنه.

+سلام دخی! امروز میایی برف بازی؟

_ آلیا مدرسه...

+تعطیله! نگو که نمیدونستی.

_ تعطیل؟‌‌‌ای ول! چرا که نه؟ حتما میام. میشه جک هم باهامون بیاد؟

+چرا که نه؟ بیارش. بابای آدرینم با خودت.

_ باشه! نیم ساعت دیگه توی پارک خوبه؟

+باشه. خدافظ.

میرم توی اتاق و میشینم بالای سر جک.

_جککککک! میایی بریم برف بازی؟

+ساعت چنده؟

_ هفت و نیم.

+بگیر بخواب!

_پاشو دیوونه!

+کجا میخوای بری؟

_ با بچه‌ها میریم برف بازی. تو هم میایی؟

_خونه آق شجا! پارک دیگه.

+شما برید من خودم میام.

_ باشه! فقط زود بیا باشه؟

+باشه.

میرم و لباسام رو عوض می‌کنم. بعد به آدرین زنگ می‌زنم و به باباش شرط رو یاد آوری می‌کنم و قرار میشه که من برم دنبالش -___-

در رو باز می‌کنم و میرم بیرون. وای چه برفیه! این طوری که نمیشه. دوباره میرم داخل و یه سبد بزرگ بر می‌دارم و یکم شکلات داغ درست می‌کنم و توی فِلاسک می‌ریزم. نُه تا لیوان هم توی سبد میذارم. کلی کوکی که توی یخچال داشتیم هم توی یه ضرف می‌ریزم و توی سبد میذارم.

حالا در رو باز می‌کنم و میرم دنبال آدرین.

ببخشید اگه کوتاه بود

دیدگاه :نظرات
آخرین ویرایش:پنجشنبه 22 اسفند 1398 03:39 ب.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 10598
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 4:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

پنجشنبه 22 اسفند 1398 12:43 ق.ظ

نویسنده این مطلب: ♪Ayana♪孤独なメロディー
miraculous ladybug

سلام دوباره منم با یه کمیک کوچولو و مختصر!

معنی"دوست دختر" از نظر دکتر آدرین آگرست=

miraculous ladybug miraculous ladybug
miraculous ladybug

فقط واکنش آلیا و مرینت خخخخ

میراکلس/مبصر کلاس ما پیشخدمته!

و:

miraculous ladybug
miraculous ladybug

امیدوارم بتونم سریعتر تو پستای بعدیم کمیکاو بذارم

کامنت بدید لطفا♡

اگه هرکدوم از پستامم تکراری بود بگید برش دارم

و اگه میخواید کمیک مورد علاقتون و بذارم اسمشو بهم تو کامنتها حتما و لطفا اطلاع بدید!

وضعیت کمیکها تا کنون=

کمیک Yourturn=بزودی میاد

کمیک sickout=بزودی میاد(هفته‌‌‌ای یه بار جدیدش میاد)

کمیک i hate you =بزودی میاد

کمیک badtiming= درحال ترجمه

کمیکpercpective=در حال ترجمه

کمیک لوکانتی you're the music in me=در حال ترجمه

کمیکthe girl who loves a friend of mine= در حال ترجمه

کمیک the papillon and his son=بزودی میاد

کمیکthe new guardian =بزودی میاد

خدا بده برکت, اگه کمیکی و جا انداختم بگید لطفا(:

miraculous ladybug

دیدگاه :نظرات
برچسب‌ها: مطالب آیانا?
آخرین ویرایش:پنجشنبه 22 اسفند 1398 12:43 ق.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 2345
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 4:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

پنجشنبه 22 اسفند 1398 12:08 ق.ظ

نویسنده این مطلب: ♡Lady merinette♡
موضوع: لیدی نویر? ادرینت? ادرینت? ادرینت? ادرینت? ادرینت?
miraculous ladybug پیکو دیگه داره میره رو مخم miraculous ladybug
اوا سلام miraculous ladybug
حالتون چطوره؟ ؟؟ miraculous ladybug
خانواده خوبن؟؟؟ miraculous ladybug
عاقا به جان عمه ام نمی‌تونم حقیقت عشق رو اینجا ادامه بدم منو نکشید miraculous ladybug
تو وب گلصا میزارم miraculous ladybug
اینم آدرسش یکم مو داشتم همونم کچل کردید miraculous ladybug

http://fanfic-miraculous2.mihanblog.com/

مدیر جان لطفا آدرس وبا رو بزار لینکدونی miraculous ladybug
miraculous ladybug
الهی بچم دیدش به دنیا عوض شد miraculous ladybug
miraculous ladybug
آلیا و نینو هم به شاسکولی این دو پی بردند miraculous ladybug miraculous ladybug

دیدگاه :نظرات
آخرین ویرایش:پنجشنبه 22 اسفند 1398 12:18 ق.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 1220
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 14:08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

چهارشنبه 21 اسفند 1398 11:23 ق.ظ

نویسنده این مطلب: Katrin1
miraculous ladybug سلام

من چنتا تمرین خیلی افتضاح انجام دادم که بیارم و اشکال کارو رفع کنین

اول یکی امتحانی برای نویسنده نلی جونم درست کردم

miraculous ladybug

اینم کدش

ساخت کد موس

و حالا این یکی مال عارفه جون هست

که اونم گند زدم

miraculous ladybug

اخ خیلی بد شد

کدشون هم شاید جابه جا گداشتم ببخشید دیگه

ساخت کد موس

تموم لطفا راهنماییم کنین چطوری موس بسازم

اینا فقط تمرین بودن فعلا بای

دیدگاه :راهنماییم کن لطفا
آخرین ویرایش:چهارشنبه 21 اسفند 1398 11:27 ق.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 1001
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 14:08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

چهارشنبه 21 اسفند 1398 10:03 ق.ظ

نویسنده این مطلب: Katrin1
سلام بچه‌ها

یه سوال داشتم

من از وقتی دارم ادیت به سبک خودم میاوردم استقبال زیادی داشت

بعضیا هم حسودی میکردن این وسط miraculous ladybug

خوب ببینید

من سبک جدیدی رو از ادیت اوردم خواهشا کسی از این سبک ادیت من تقلید نکنه که خیلی تکراری میشه

گفتم به نظرتون باز ادیت به سبک خودم بیارم یا به سبک نسترن(نسترن♡ رو میگم دوس صمیمیه)

نسترن تو این ادیتای من میراکلس گرگ رو میگیره

که اینم ماجراش فرق داره

امیدوارم از خلاقیتا و سرگرمی‌هامون لذت ببرین

نظرتون چیه که هر دومونو تو ادیت بیارم در حال همکاری

خیلی خفن میشه

موس سفارشی عارفه هم امادس بعدا میزارمش

گود بااای

دیدگاه :نظرات
آخرین ویرایش:چهارشنبه 21 اسفند 1398 10:08 ق.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 904
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 14:08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

چهارشنبه 21 اسفند 1398 01:36 ق.ظ

نویسنده این مطلب: یکتا
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.

دیدگاه :نظرات
آخرین ویرایش:چهارشنبه 21 اسفند 1398 01:49 ق.ظ

miraculous ladybug

بازدید : 1728
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 23:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

miraculous ladybug

سه شنبه 20 اسفند 1398 08:09 ب.ظ

نویسنده این مطلب: یکتا
miraculous ladybug miraculous ladybug

هر کلاس سوار مینی بوس خودش میشه.

*مرینت* دو ساعت و نیم بعد...

رارنده(که خانمه): مرینت دو پن جنگ آماده باش.

هنسفریم رو از توی گوشم بیرون می‌کشم و توی جیبم میذارم. همین لحظه مینی بوس نگه می‌داره و منم از جام بلند میشم. از بچه‌ها خداحافظی می‌کنم و میرم پایین. مینی بوس دقیقا جلوی در خونمون پارک کرده. میرم جلو و زنگ می‌زنم. به محض اینکه در باز میشه مامان و بابا و عمو و زن عمو رو جلوی در می‌بینم که دارن با ذوق به من نگاه می‌کنن. یه دفعه همه با هم میگن: سلام عزیزم!

میرم داخل و همه رو دونه دونه بغل می‌کنم. اول مامانم رو بغل می‌کنم: خیییییلییی دلم برات تنگ شده بود.

بعد بابام: دلم برات یه زرررره شده بود.

بعد زن عمو رزی: زن عمو رزی!

بعد عمو جیمی: عمو! خیلی خیلی خوش حالم که بهتر شدین.

و میرم داخل که دو تا دست از پشت سر چشمامو میگیره. دستا رو کنار میزنم که جک رو پشت سرم می‌بینم و با ذوق می‌پرم بغلش.

بغلم میکنه و میگه: دلم برات تنگ شده بود مهری خانم!

_منم همین طور.

*آدرین*

خوش به حال مرینت. خانوادش تشویقش میکنن اما من چی؟ یعنی اگه برم خونه پدرم این طوری باهام رفتار می‌کنه؟

جلوی در خانه...

از مینی بوس پیاده میشم و از پشت شیشه برای بچه‌ها دست تکون میدم و میرم به سمت عمارت. در‌ها باز میشه و ناتالی رو جلوی در میبینم.

+خوش برگشتی آدرین!

_میرم جلو و بغلش می‌کنم: دلم برات تنگ شده بود ناتالی!

بغلم می‌کنه و با مهربونی میگه: منم همین طور!

بغلش آرامش بخشه...درست مثل مامان.

با ناتالی میریم داخل که پدرم رو بالای پله‌ها میبینم: خوش اومده آدرین!

سرم رو پایین میندازم: ممنون پدر!

و میرم به سمت اتاقم. به بالای پله‌ها که میرسم دستش رو روی شونم می‌ذاره و میگه: دلم برات تنگ شده بود پسرم!

و لبخند میزنه. تعجب میکنم ولی سعی می‌کنم به روی خودم نیارم و با لبخند میگم: منم همین طور.

و میرم داخل اتاقم.

*مرینت*

توی اتاقم نشستم و تمرین موسیقی می‌کنم که جک میاد داخل.

+مهری خانم!

+کمک میخوای؟

_چطوری اونوقت؟

+میتونم یادت بدم که برای یکی یا چند تا از آهنگات گیتار بزنی.

ذوق می‌کنم: شوخی میکنی؟

_واییییی! نمیدونی چه کمک بزرگی میکنی جک.

کیفش رو می‌ذاره روی زمین و یه گیتار از توش بیرون میاره! من فکر می‌کردم فقط وسایلشو اونجا می‌ذاره!

روی تخت میشینه و میگه: پاشو بیا!

با ذوق بلند میشم و میرم جلو: تو یه گیتار داری؟

یک ساعت بعد...

تا الان نصف آهنگو یاد گرفتم.

+این یکی سیم رو بگیر.

+همینو تمرین کن تا من برم دستشویی و بیام.

-باشه!

یه دفعه از بیرون صدای جیغ و داد میاد. میرم لب پنجره و...بلههه! یه شرور اونجاست!

_ تیکی! خال‌ها روشن!

میرم بیرون و یویومو به سمتش پرتاب می‌کنم ولی جاخالی میده و فرار می‌کنه. دنبالش می‌کنم که به آسمون خراش میرسم. اون داره بدو بدو ازش بالا میره. یویوم رو پرت میکنم و میرم بالا. وقتی که میرسم بالا میبینم روی دیوار نشسته و شعر می‌خونه. میرم جلو که بر میگرده و مظلومانه نگاهم میکنه: چیکارم داری؟ اول اون اتفاق بعد اون پروانه مسخره بعدشم این یاروعه که باهام حرف میزنه(حاک ماث) حالا هم تو! چیکارم دارین؟

زانو‌هاش رو بغل میکنه. فکر کنم این یکی خودشم ناراحته که شرور شده.

_امم...نمی‌دونی اون پروانه کجا نشست؟

از جاش بلند میشه و جلو میاد: نه! نمی‌تونی کمکم کنی؟ خواهش میکنم. این لباسا و این ماسک رو دوست ندارم.

دستم رو روی شونش میذارم: نگران نباش. درستش می‌کنیم.

صورتش یه جوریه...انگار یه چیزی آزارش میده. یه دفعه زانو میزنه: نه! من نمیخوام...اون کارو...بکنم...ولم...کن!

_تو می‌تونی. باهاش بجنگ.

یه دفعه بلند میشه و گوشمو میگیره. به سختی از خودم جداش می‌کنم. یه دفعه بازو‌ها و پاها و اعضای بدنش شروع به عضله‌‌‌ای شدن و بزرگ شدن میکنن. بزرگ و بزرگ و بزرگ تر. به اندازه 10 تا ماشین سنگین بزرگ میشه. مشتش رو بلند میکنه با سرعت به سمت من میاره. از ترس خشکم زده. همه چیز خیلی سریع پیش رفت. مشتش نزدیک و نزدیک تر میشه و منم نمیتونم تکون بخورم. همین طور با وحشت به مشتش زل می‌زنم که یه چیزی سریع پرتم می‌کنه کنار. تا به خودم میام خودمو توی بغل کت نوار میبینم. با ترس به اون دختره نگاه می‌کنه: این قول تشن(درست نوشتم؟) دیگه کیه؟

بلند میشم: ی...یه ش...شرور.

و محکم آب ذهنم رو قورت میدم.

_ما باید با این بجنگیم؟

+نه! میذاریم شهرو خراب کنه.

_خنده دار...نبود.

+تو همین جا باش. تا تو حالت خوب بشه من سرش رو گرم می‌کنم.

بدو بدو میره و از پای اون دختر بالا میره و به شونش می‌رسه. یه دفعه دختره کت نوار رو با گردن از روی شونش بلند میکنه و روی هوا نگه می‌داره. دستش رو سفت میکنه گردن کت رو محکم و محکم تر فشار میده...

دیدگاه :نظرات
آخرین ویرایش:سه شنبه 20 اسفند 1398 08:10 ب.ظ

miraculous ladybug

تعداد صفحات : 10

آمار سایت
  • کل مطالب : 109
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 74
  • بازدید کننده امروز : 16
  • باردید دیروز : 16
  • بازدید کننده دیروز : 17
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 300
  • بازدید ماه : 513
  • بازدید سال : 5508
  • بازدید کلی : 158490
  • کدهای اختصاصی